مجروح گردانیدن (شَ کَ دَ) مجروح کردن: زاهدی... دو نخجیر دید که... به سرو، یکدیگر را مجروح گردانیده... روباهی خون ایشان می خورد. (کلیله و دمنه). و رجوع به مجروح کردن شود ادامه... مجروح کردن: زاهدی... دو نخجیر دید که... به سرو، یکدیگر را مجروح گردانیده... روباهی خون ایشان می خورد. (کلیله و دمنه). و رجوع به مجروح کردن شود لغت نامه دهخدا